مرد

ساخت وبلاگ

میگویند: جهان را نه انچنان که واقعا هست میبینیم. جهان را ما انچنان که هستیم میبینیم.

 چگونه ایم؟ چگونه این شده ایم؟   اطرافمان چه کاره است؟  اطرافمان یا اطرافیانمان؟

 مرد برای من واژه گنگی ست. مردی گنگ تر. خیلی خیلی وقت است که از ان فاصله دارم.مرد و  مردی را قضاوت نمیکنم.در حقیقتِ باطنم ، قضاوتش نمیکنم ( جفنگیات واقع گرایانه را نگاه نکنید.اعترافکرده ام که شیطنتی بیش نبوده. )

به نظرم اویی که افریده، درست افریده. از افریدگار نمی ترسم. انچه که به نام افریدگار، هرچه میخواهد با روح انسان میکند از ان میترسم..

انچه که باعث میشود دختری چشم بسته تسلیم اغوشی شود که هیچ حسی به ان ندارد. و آغوشی که انقدر خالی بوده که دیگر برایش فرقی نمیکند چه کسی تسلیم ان شود.

ان دختر و ان آغوش هر دو همانقدر تقصیر کارند که بی تقصیر. این هم آغوشی نتیجه ای در پی نخواهد داشت جز تکثیر نوعی دیگر از خود.

تعداد مردانی که در زندگی ام شناخته ام کمتر ار تعداد انگشتان یک دست بوده. انهایی که رخ به رخشان ایستاده ام را میگویم. یک جامعه اماری کوچک نمونه مناسبی نیست برای قضاوت. اما منکر تاثیرش هم نمی توان شد. شناخت را محدود میکند و یا از ان بدتر به شناختی اشتباه منجر خواهد شد. و زمان که منتظر کامل شدن شناخت نمیشود... میگذرد...

من ۴۳ساله ام مادر دو فرزند.خیلی خیلی سال است که روز مرد برایم بی معنی ست همانقدر که روز زن. 

پدری و مادری هم که یک جورهایی بیخ ریش خیلی هامان است.

پی نوشت: این مطلب را برای روز پدر نوشته بودم. اما الان که ان را در وبلاگ میگذارم چند روز از روز پدر گذشته.

بیماری خیانت تن است به بیمار...
ما را در سایت بیماری خیانت تن است به بیمار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ammalakehafrighayi5 بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1397 ساعت: 13:27