هیچ کس چرا نمی اورد...

ساخت وبلاگ

وسط بحث و جدل ها  همیشه می پرسد که : تو چته؟ و من همیشه پاسخ می دهم که هیچی منتظر سرطانم اما نمی دانم چرا سرطان سراغ من نمی اید؟ سراغ زنی میرود که مرگش بر قلب و جان همسرش  داغ می گذارد.و بعد می پرسم تو این وسط عدالتی می بینی؟

این حرف ها دیگر خیلی وقت است که گه گداری ببینمان رد و بدل می شود ان هم به صورت لقلقه ی زبان.دیگر هیچ حسی به ان ندارم. زمانی بود که مثل ابر بهاری اشک می ریختم و این حرفها را با همه ی وجود می زدم و او هم پوزخند بر لب گوش نیوش می کرد. اما حالا جایمان عوض شده. گاهی مثل گندم برشته جلز ولز میزند. می خواهد که گذشته را فراموش کنیم.  نمی توانم. مگر می شود شلغم بکاری و ان وقت توقع برداشت توت فرنگی داشته باشی.

 چرا یاد این ها افتادم؟ در اینستاگرام صفحه زنی را می خوانم که همسرش را حدودا یک سالی میشود که از دست داده.به خاطر سرطان. هنوز بچه دار نشده بودند. عاشق هم بوده اند. این را از حال و هوای صفحه اش میشود دید. حالا شما این وسط عدالت می ببینید؟ از ان سوال های کلیشه ای  تکراری که فقط پاسخش پذیرفتن بی پاسخیست.یک جور هایی تسلیم محض بودن.این که اگر خدایی هست که میدانم هست فقط دلش می خواهد... دلش.... چیزی شبیه یک کارگردان که هر کاری که بخواهد با بازیگر هایش میکند بسته به نقش و داستانی که انتخاب کرده و هیچ کس هم چرا نمی اورد . فقط گوش میکند.....

بالاخره خدا عادل هست یا نه؟

بیماری خیانت تن است به بیمار...
ما را در سایت بیماری خیانت تن است به بیمار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ammalakehafrighayi5 بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1397 ساعت: 13:27